منزل شناس . [ م َ زِ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه توقفگاههای بین راه را شناسد. آنکه از منازل سفر آگاه باشد
: چو شه دید کآن لشکر بی قیاس
در آن ره نباشند منزل شناس .
نظامی .
زمین را شود میل و منزل شناس
به تری و خشکی رساند قیاس .
نظامی .
نمودند منزل شناسان راه
که چون شه کند کوچ از این کوچگاه .
نظامی .
چو دیدند کآن پیک منزل شناس
به منزل شود بی رقیبان پاس .
نظامی .
بدین گونه مساح منزل شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس .
نظامی .
تو منزل شناسی و شه راهرو
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو.
سعدی (بوستان ).
|| عارف . (آنندراج ). مرد عارف و مجرد. (ناظم الاطباء). رجوع به منازل شناسان شود.
-
منزل شناسان پی گم کرده ؛ شناسندگان منزلی که اثر قدم آنجا دیده نمی شودو آن کنایه از عارفان و مجردان فانی باشد. (برهان ) (آنندراج ).