منصور
نویسه گردانی:
MNṢWR
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی اسفزاری ، ملقب به مهذب الدین معاصر عوفی مؤلف لباب الالباب و از فضلا و بزرگان خراسان بود. این رباعی از اوست :
زلف تو هزار دل به یک خم بسته ست
وز عنبر تر سلسله در هم بسته ست
اندر گو سیمین تو آن نقطه ٔ مشک
خون دل عاشق است کز غم بسته ست .
رجوع به لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 138 شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور شبانکاره شود.
منصور. [ م َ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصوربن امیرزاده شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به فُرسی منصوربن حسن شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به شمس الدین (شمس اوزجندی ) و لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 165 شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین محمد منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به علی بحری ابن آبیک شود.
منصور. [ م َ ](اِخ ) رجوع به نصیرالدین ارتق ارسلان المنصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) چهارمین و آخرین از بنی مروان در دیار بکر (472-489 هَ . ق .). (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصور. [ م َ ] (اِخ ) چهاردهمین و آخرین از ائمه ٔ صنعا در حدود 1190 هَ . ق . (یادداشت مرحوم دهخدا).