منصور
نویسه گردانی:
MNṢWR
منصور. [ م َ] (اِخ ) ابن عمار، مکنی به ابوالسری ، نام یکی از زهاد و از او رساله هایی به نام مجلس مانده است ، از قبیل مجلس فی ذکرالموت و مجلس فی حسن الظن باﷲ و غیره . (ابن الندیم ). از طبقه ٔ اولی است . از اهالی مرو بوده وگفته اند از اهل باورد و گفته اند از اهل پوشنگ . (نفحات الانس ). از حکمای مشایخ بود و از سادات این طایفه بود و در موعظه کلماتی عالی داشت و در انواع علوم کامل بود و او از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان و از مرو بود و گویند که از پوشنگ بود و در بصره مقیم شد. (از تذکرةالاولیاء ج 1 ص 335). رجوع به همین مأخذ و نفحات الانس و تاریخ گزیده طبع لیدن ص 783 شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور شبانکاره شود.
منصور. [ م َ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصوربن امیرزاده شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به فُرسی منصوربن حسن شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به شمس الدین (شمس اوزجندی ) و لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 165 شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین محمد منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به علی بحری ابن آبیک شود.
منصور. [ م َ ](اِخ ) رجوع به نصیرالدین ارتق ارسلان المنصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) چهارمین و آخرین از بنی مروان در دیار بکر (472-489 هَ . ق .). (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصور. [ م َ ] (اِخ ) چهاردهمین و آخرین از ائمه ٔ صنعا در حدود 1190 هَ . ق . (یادداشت مرحوم دهخدا).