منصور
نویسه گردانی:
MNṢWR
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن نوح سامانی ، مکنی به ابوصالح (مدت امارت از 350 تا 366 هَ .ق .) ششمین امیر سامانی . بعد از برادر خود عبدالملک بن نوح به امارت ماوراءالنهر و خراسان رسید. منصور پس از کشمکشهایی بارکن الدوله و عضدالدوله ٔ دیلمی به سال 361 صلح کرد وقرار شد که رکن الدوله و عضدالدوله هر سال 150000 الی 200000 دینار به منصور بپردازند و منصور متعرض ری نگردد. ابوعلی بلعمی تا سال مرگش یعنی 363 وزارت منصور را عهده دار بود و پس از او ابوجعفر عتبی به این سمت برگزیده شد که در همین سال معزول گردید و پس از او ابومنصور یوسف بن اسحاق به وزیری منصور رسید و تا 365 در این مقام باقی بود و در این سال منصور ابوعبداﷲ احمدبن محمد جیهانی را به وزارت خود انتخاب کرد و او را تا آخر امارت خود در این سمت نگاه داشت . منصورپس از 16 سال سلطنت در سال 366 درگذشت و او را پس از مرگ ، امیر سدید خواندند. بدستور او ابوعلی بلعمی کتاب معروف تاریخ طبری را به سال 352 ترجمه کرد و پس از اختصار متن عربی مطالبی نیز بر آن افزود. رجوع به تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال ص 336 و 339 و تاریخ گردیزی ص 32 و حبیب السیر و کامل ابن الاثیر شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصور شبانکاره شود.
منصور. [ م َ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصوربن امیرزاده شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به فُرسی منصوربن حسن شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به شمس الدین (شمس اوزجندی ) و لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 165 شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین محمد منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به علی بحری ابن آبیک شود.
منصور. [ م َ ](اِخ ) رجوع به نصیرالدین ارتق ارسلان المنصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) چهارمین و آخرین از بنی مروان در دیار بکر (472-489 هَ . ق .). (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصور. [ م َ ] (اِخ ) چهاردهمین و آخرین از ائمه ٔ صنعا در حدود 1190 هَ . ق . (یادداشت مرحوم دهخدا).