منصور
نویسه گردانی:
MNṢWR
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن نورالدوله دبیس بن علی بن مزید اسدی ، ملقب به بهاءالدوله و مکنی به ابوکامل امیرحله (متوفی به سال 479 هَ . ق .). بعد از پدر به سال 474 فرمانروایی یافت و ملکشاه او را در آن استوار ساخت . وی مردی فاضل بود و در ادب معرفتی داشت . نظام الملک چون خبر مرگ او بشنید گفت صاحب عمامه ٔ بزرگی درگذشت . رجوع به اعلام زرکلی و طبقات سلاطین اسلام شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
منصور. [ م َ ] (ع ص ) نصرت یافته . (مهذب الاسماء). نصرت و یاری داده شده . (آنندراج ). یاری کرده شده و نصرت کرده شده . و حمایت شده و پناه داده شد...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 777 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
منصور. [ م َ ] (اِخ ) لقب امام قائم منتظر مهدی (ع ). (منتهی الارب ) (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصور. [ م َ] (اِخ ) نام پدر حسین حلاج صوفی مشهور است که خود حسین حلاج نیز به همین نام شهرت یافته است : اگر منصور می گفتی اناالحق روی ...
منصور. [م َ ] (اِخ ) بنا به روایتی نام ابوالقاسم فردوسی است . رجوع به تاریخ ادبیات صفا ج 1 ص 461 و فردوسی شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به احمد منصور و احمد المنصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به المستنصر باﷲ منصور شود.
منصور. [ م َ ](اِخ ) رجوع به ابوطاهر اسماعیل بن محمد منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین منصوربن (میر) صدرالدین محمد و روضات الجنات ص 668 شود.