اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منطق

نویسه گردانی: MNṬQ
منطق . [ م ُ طِ ] (ع ص ) گویا و کلام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) :
چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمازم
چو تیغ گرچه همه گوهرم نه غدارم .

خاقانی .


لاجرم دلهای عالمیان به هوای ولای این حضرت منطق است و زبانهای جهانیان به ثنا و دعای این دولت منطق . (لباب الالباب چ نفیسی ص 17).
|| به نطق آورنده و گویاگرداننده . (ناظم الاطباء). || گویا. (واژه های نو فرهنگستان ایران ). مقابل اصم در جذر : جذر منطق آن است که حقیقت او به زبان توان گفتن و او را منطوق به نیز خوانند. (التفهیم بیرونی چ همائی ص 42). ستاره ٔ منطیق که اصم از منطق داند به منطقه ٔ جوزا دست آویز کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 144). من کهتر چنان عطاردی منطیق را که منطق از اصم شناسد و منطقه ٔ جوزا بند دوات سازد بر مغافصه بیافتم .(منشآت خاقانی ایضاً ص 299). رجوع به جذر و جذر منطق و جذر اصم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شیرین منطق . [ م َ طِ ] (ص مرکب ) شیرین گفتار. شیرین سخن : لب خندان و شیرین منطقش رانشاید گفت جز ضحاک جادو. سعدی .رجوع به مترادفات کلمه شود.
حسن منطق الملک . [ ح َ س َ ن ِ م َ طِ قُل ْ م ُ ] (اِخ ) او راست : حکمت طبیعیة. (ذریعه ج 7 ص 58). رجوع به منطق الملک شود.
منتق . [ م َ ت َ ] (ع اِ) از شکم اسب آنچه به زمین رسد وقت خسبیدن . (منتهی الارب ). آنجای از شکم اسب که هنگام خسبیدن به زمین رسد. (ناظم...
منتغ. [ م ِ ت َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده و سخن ساز در حق کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بسیار عیب کننده و عادت کرده بدان . ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.