اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منوال

نویسه گردانی: MNWʼL
منوال . [ م ِن ْ ] (ع اِ) نورد. (دهار). بروک جولاهه . ج ، مناویل . (مهذب الأسماء). نورد بافنده و آن چوبی باشد مدور. (منتهی الارب ). چوبی باشد که جولاهگان هر قدر جامه بافته میشود بر آن پیچند. (آنندراج ). نورد جولاهگان و نورد. یقال : هم علی منوال واحد؛ ایشان بر یک نوردند در خوی و جز آن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جولاه . (ناظم الاطباء). خودجولاه را نیز گویند. (از اقرب الموارد). || سزاواری . یقال : منوالک ان تفعل کذا؛ ای ینبغی لک وحقک . (منتهی الارب ) (ناظم الأطباء). || وجه . نسق . اسلوب . (اقرب الموارد). طرز. طور. طریقه و دستور و ترتیب نهاد و خوی . (ناظم الاطباء). لاادری علی ان منوال هو؛ ای علی ای وجه هو. افعل علی هذا المنوال ؛ یعنی بر این روش و اسلوب . (از اقرب الموارد) : هر طایفه بر حسب معتقد خود تقریر کردند هم برآن منوال بی تغییر و تصرف در قلم آورد. (رشیدی ). گرگ نیز هم بر این منوال فصلی بگفت . (کلیله و دمنه ).
کسوت عدل ملک با کسوت عدل عمر
در طراز دادورزی بر یکی منوال باشد.

سوزنی .


سنگ و تیر بر منوال تگرگ بر ایشان ریزان کردند. (جهانگشای جوینی ). رجوع به منواع شود. || قماش و بافتگی . || نوردیدگی .(ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
آرتا سیمرغیان
۱۳۹۹/۰۴/۳۱
0
0

هر کلمه ائی در فارسی که مترادفی در یکی از زبانهای هند-و-اروپائی داشته باشد با معنی نزدیک، به احتمال بسیار قوی آن کلمه فارسی است و نه عربی. بنظر میرسد مترادف منوال Meanwhile در انگلیسی باشد. جملات عربی بالا که منوال در آنها بکار رفته چیزی را ثابت نمیکنند. معرب کلمات فارسی در عربی بسیار زیاد اند: مثلن حجرالاسود. هر دو حجر (اخگر) و سواد (دوده) فارسی اند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.