مول مول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) مس مس کردن . این دست آن دست کردن . به تأخیر انداختن . (از یادداشت مؤلف )
: عاشق است و می زند او مول مول
کو ز بی صبریت داند ای فضول .
مولوی .
مول مولی می زد آنجا جان او
در فضای رحمت و احسان او.
مولوی .
و رجوع به مول و مول مول شود.