اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مؤمن

نویسه گردانی: MWMN
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) ازنامهای خدای تعالی جل شأنه . (از دهار) (ناظم الاطباء). یکی از نامهای باری تعالی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). نامی از نامهای خدای تعالی ، و از آن است : عبدالمؤمن .نامی از نامهای صفات خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) استرآبادی . میر محمد مؤمن از شعرای خوش قریحه و نازک خیال به خصوص در رباعی است . وی به هند رفت و در همانجا درگذش...
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) ابن سعیدبن ابراهیم بن قیس ، مولی امیر عبدالرحمان مروانی داخل . از گویندگان نامدار قرن سوم هجری و بزرگترین شاعر...
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 7هزارگزی باختری الشتر با 180 تن سکنه . آب آن از ر...
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) سوره ٔ چهلم از قرآن مجید، مکیه ، پس از زمر، و پیش از فصلت . و آن هشتادوپنج آیه است و با این آیه شروع می شود: «...
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ](ع ص ) گرونده . (مهذب الاسماء). گرونده به خدای تعالی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرونده به خدای تعالی وقبول کننده ٔ ...
مؤمن . [ م ُ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) اعتمادکننده . || راستی کننده . || امین پندارنده . || آمین گوینده . (از منتهی الارب ).
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) یزدی . اسمش حسین و از فضلای زمان خود بوده ، در نزد علما و عرفا کسب کمالات ظاهری و باطنی نموده مدتها به تصفیه و...
خداپیشه
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: دِنیک denik (سغدی: ذنیک żenik)*** فانکو آدینات 09163657861
مؤمن نهاد. [ م ُءْ م ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنکه فطرتاً مؤمن است . مؤمن سرشت : این هیون هین و این جمل مؤمن نهاد موم سرشت لین را گناهی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.