اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مؤمن

نویسه گردانی: MWMN
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) یزدی . اسمش حسین و از فضلای زمان خود بوده ، در نزد علما و عرفا کسب کمالات ظاهری و باطنی نموده مدتها به تصفیه و تزکیه ٔ نفس اشتغال داشته آخر لوای سفر عقبی افراشته بر عالم فانی دامن افشاند و این رباعیات از او یادگار ماند:
مؤمن ! به بدی نیست کسی مانندت
این طرفه که خلق نیک می خوانندت
یک چند چنان بدی که خود می دانی
یک چند چنان باش که می دانندت .
ما حرص به نیروی قناعت شکنیم
وندر دل خلق خار منت شکنیم
پا بر سر تاج کیقبادی ننهیم
آنجا که کله گوشه ٔ همت شکنیم .

(از ریاض العارفین ص 133).


در فرهنگ سخنوران تاریخ وفات وی سال 1010 هَ . ق . آمده است . رجوع به فرهنگ سخنوران و تحفه ٔ سامی ص 154 و مجمعالخواص ص 58 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه ٔ شهرستان دامغان ، واقع در 36هزارگزی خاور دامغان با 580 تن جمعیت . آب آن ...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرخه ٔ بخش مرکزی شهرستان سمنان ، واقع در 11هزارگزی باختر سمنان با 300 تن جمعیت . آب آن ا...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 38هزارگزی باختر فهرج با 178 تن سکنه . آب آن از قنات...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان ، واقع در 2هزارگزی شمال باختری رفسنجان با 250 تن سکنه . آب ...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان ، واقع در 3هزارگزی شمال رفسنجان با 270 تن سکنه . آب آن از ق...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان درگز، واقع در 106هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد با 110 تن سکنه . آب...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 51هزارگزی شمال باختری تربت جام با 437 تن سکنه ...
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش درمیان شهرستان بیرجند. این دهستان در جنوب بخش درمیان واقع شده و هوای نسبتاً سالم ...
مؤمن طاق . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) مؤمن الطاق . ابوجعفر محمدبن نعمان . رجوع به مؤمن الطاق و کتاب النقض ص 481 شود.
مؤمن نهاد. [ م ُءْ م ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنکه فطرتاً مؤمن است . مؤمن سرشت : این هیون هین و این جمل مؤمن نهاد موم سرشت لین را گناهی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.