اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موی

نویسه گردانی: MWY
موی . (اِ) مخفف مویه . مویه . گریه . ناله . (یادداشت مؤلف ). || مصیبت . بدبختی :
مرد گفت ای جوان زیباروی
به یکی موی رستی از یک موی .

نظامی (هفت پیکر چ امیرکبیر ص 755).


رجوع به مویه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زبان موی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایت از باریکی سخن . موی شکافی در سخن : چاکر بثنا زبان کند موی تا موی به امتحان شکافد.خاقانی .
موی مروخ. پُماتوم، پماد مو (انگلیسی: pomatum/Pomade)پماد/مروخ/روغن یا ژل مو ماده ای است چرب و مومی یا آب پایه آب که برای آراستن و حالت دادن مو به کار ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.