موی
نویسه گردانی:
MWY
موی . [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد به خراسان از حدود اندرآب . (حدود العالم ).
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زبان موی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایت از باریکی سخن . موی شکافی در سخن : چاکر بثنا زبان کند موی تا موی به امتحان شکافد.خاقانی .
موی مروخ. پُماتوم، پماد مو (انگلیسی: pomatum/Pomade)پماد/مروخ/روغن یا ژل مو ماده ای است چرب و مومی یا آب پایه آب که برای آراستن و حالت دادن مو به کار ...