موی شکاف . [ ش ِ] (نف مرکب ) موشکاف . موی شکافنده . || که از شدت تیزی موی را از درازا بشکافد. که موی را به دونیم کند. مبالغت در برندگی . || کنایه است از هرچیز سخت تیز. (از یادداشت مؤلف )
: بید برگش به نوک موی شکاف
نافه ٔ کوه را فکنده ز ناف .
نظامی .
شاه بهرام در میان مصاف
نوک تیرش چو موی موی شکاف .
نظامی .
|| آنکه دقت بسیار کند. موشکاف . کسی که در کارها سخت دقت ورزد. دقیق . باریک بین . نکته سنج . نکته یاب . باریک اندیش . که ذوق و اندیشه ٔ باریک و لطیف دارد. باریک نظر. (از یادداشت مؤلف )
: گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان .
خاقانی .
بر هر سر موی من غمت راست مصاف
مویی شده ام به وصف تو موی شکاف .
خاقانی .
نیست در این کهنه ٔ نوخیزتر
موی شکافی ز سخن تیزتر.
نظامی .
به فکر معنی نازک چو مو شدم باریک
چه غم ز موی شکافان خرده بین دارم .
صائب تبریزی .
و رجوع به موشکاف و موی شکافتن شود. || (اِ مرکب ) زلف . || (اصطلاح گیاه شناسی ) سنبل هندی . (ناظم الاطباء).