مهد
نویسه گردانی:
MHD
مهد. [ م َ ] (ع مص ) گستردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گستردن فراشی را و پای گذاشتن بر آن . (از اقرب الموارد). گسترانیدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مَهَدَ الفراش َ مهداً؛ گسترد فراش را و پای گذاشت روی آن . (ناظم الاطباء). تمهید. || ورزیدن و کار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کسب کردن و عمل کردن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مهد عیسی . [ م َ دِ سا ] (اِخ ) (مسجد...) مسجدی به بیت المقدس که مهد عیسی در آن قرار دارد. رجوع به مدخل قبل و سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 43 شود.
گویای مهد. [ ی ِ م َ ] (اِخ ) کنایه از حضرت عیسی (ع )که در گهواره سخن گفت . رجوع به گویای گهواره شود.
محد. [ م ُ ح ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از احداد. زن که پس از مرگ شوی آرایش را رها کند. (از اقرب الموارد). زنی که جامه ٔ سوک پوشد به جهت عدت...
محد. [ م ُ ح َدد] (ع ص ) نعت مفعولی از احداد. رجوع به احداد شود.
محد. [ م َ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان با 200 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).