مهد
نویسه گردانی:
MHD
مهد. [ م ُ ] (اِ) عسلج . سلعی . کف الاسد. عرطنیثا. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به عرطنیثا شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مهد عیسی . [ م َ دِ سا ] (اِخ ) (مسجد...) مسجدی به بیت المقدس که مهد عیسی در آن قرار دارد. رجوع به مدخل قبل و سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 43 شود.
گویای مهد. [ ی ِ م َ ] (اِخ ) کنایه از حضرت عیسی (ع )که در گهواره سخن گفت . رجوع به گویای گهواره شود.
محد. [ م ُ ح ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از احداد. زن که پس از مرگ شوی آرایش را رها کند. (از اقرب الموارد). زنی که جامه ٔ سوک پوشد به جهت عدت...
محد. [ م ُ ح َدد] (ع ص ) نعت مفعولی از احداد. رجوع به احداد شود.
محد. [ م َ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان با 200 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).