اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهدی

نویسه گردانی: MHDY
مهدی . [ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سردارآباد بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 5هزارگزی جنوب غربی شوشتر و 3هزارگزی جنوب راه دزفول به شوشتر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مهدی . [ م َ دی ی ] (ع ص ) هدایت کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هدایت کرده شده . ارشادشده . ج ، مهدیون . (ناظم الاطباء). هدایت شده .
مهدی . [ م ِ دا] (ع اِ) آنچه در آن هدیه آورند چون طبق و جز آن . (از ناظم الاطباء). آنچه هدیه در وی آرند چون طبق و جزآن که با هدیه باشد....
مهدی . [ م ُ ] (ع ص ) هدیه کننده . اهداکننده . پیشکش کننده : واجب است که تحف و هدایا مناسب متحف و مهدی باشد. (تجارب السلف ). رجوع به اِهْ...
مهدی . [م ُ دا ] (ع ص ) هدیه فرستاده شده . پیشکش شده . (ناظم الاطباء). هدیه داده شده . هدیه آورده . رجوع به اهداء شود.
مهدی . [ م َ] (اِخ ) به زعم اهل سنت و جماعت ، کسی که در موقع معینی برای تقویت دین ظهور می کند. بسیاری از اهل سنت و جماعت مهدی را در شخص ...
مهدی . [ م َ ] (اِخ ) یا مهدی منتظر(ع ). محمدبن حسن عسکری ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به امام زمان ، صاحب الزمان ، امام منتظر، حجةالقائم ،اما...
مهدی . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبه ) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 68هزارگزی شمال شرقی اهواز و در ساحل غربی ر...
مهدی . [ م َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ، معروف به ابن تومرت . رجوع به ابن تومرت و رجوع به مهدویت شود.
مهدی . [ م َ ] (اِخ ) ابومحمد عبیداﷲ، ملقب به المهدی . مؤسس دولت فاطمیان مصر است . در نسب وی میان ارباب سیر اختلاف است ، ولی اغلب نسب او...
مهدی . [ م َ ] (اِخ ) شیخ محمد احمدبن سیدعبداﷲ، معروف به مهدی (متمهدی ) (1843-1885 م .). در حدود سال 1880 م . ادعای مهدویت کرد و در سودان علی...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.