مهر
نویسه گردانی:
MHR
مهر. [ م ِ ] (اِ) نام گیاهی باشد که آن را به فارسی مردم گیا و به عربی یبروح الصنم خوانند. (برهان ). || سنگ سرخ . (برهان ) (آنندراج ). || قبه ٔ زرینی که بر سر چتر و علم نصب کنند. (برهان ).
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نوجه مهر. [ ن َج ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار غربی از بخش ورزقان شهرستان اهر، در 50 هزارگزی مغرب ورزقان و 43 هزارگزی جاده ٔ تبری...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مهر جستن . [م ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) انتظار مهر داشتن . توقع دوستی و محبت داشتن . چشم عطوفت و محبت داشتن : دگربار از پریرویان جماش نمی باید وفا...
مهر دادن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) کابین دادن . کابین کردن .