مهره بازی . [ م ُ رَ
/ رِ ] (حامص مرکب ) عمل مهره باز. || حیله گری . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله بازی .(ناظم الاطباء). شعبده . شعوذه . چشم بندی
: نراد طرب به مهره بازی
از دست بنفش کرده ران را.
خاقانی .
مشعبذ افلاک را مهره بازی چون مهره به بازی داشتی .(سندبادنامه ص
304).
-
مهره بازی کردن ؛ حیله گری کردن
: شاه با خصم حقه سازی کرد
مهره پنهان و مهره بازی کرد.
نظامی (هفت پیکر ص 124).
به ماری چومن مهره بازی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن .
نظامی .
-
مهره بازی کن ؛ نراد
: شوخ و رعنا خرید نوش لبی
مهره بازی کنی و بوالعجبی .
نظامی .
- || مشعوذ. شعبده باز.