اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهره ٔ مار

نویسه گردانی: MHRH MAR
مهره ٔ مار. [ م ُ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای است به اندازه ٔ برنجی بارنگ سپید که گویند هر ماری دو عدد از آن در درون سردارد و غربال بندان دو تای از آن را در سرکه افکنند به فاصله ای و آن دو در سرکه حرکت کنند تا به یکدیگر پیوندند و این خاصیت در هر چیز آهکی باشد چون پوست خایه . (یادداشت مؤلف ). به عربی حجرالحیه گویند، و درمخزن الادویه گفته آن را اقسام است قسمی است معدنی وآن را مار مهره گویند و بعضی گفته اند در معدن زبرجدبهم میرسد و آن زبرجدی رنگ مایل به سیاهی و خاکستری است بشکل نگین مربعی از یک مثقال تا دو مثقال . دم حیوانی که در عقب سر بعضی از افاعی هست و در بعضی نیست . چون از گوشت جدا کنند نرم و بعد حجریت پیدا می کندو متفاوت است . مجعول نیز می باشد. امتحان اینکه بر جای گزیده مار بچسبد و چون شیر بر آن ریزند شیر منجمدو متغیر شود و چون جذب تمام سم کرده باشد دیگر نچسبد. (از آنندراج ). حجرالثعبان . عودالحیة :
اگرچه مار خوار و ناستوده است
عزیز است و ستوده مهره ٔ مار.

ناصرخسرو.


که زهرمار شود دفع هم به مهره ٔ مار.

مجیر بیلقانی .


مهره ٔمار بهر مار زده ست
به کسی کز گزند رست مده .

خاقانی .


میداشتم چو مهره ٔ مارت ز دوستی
دندان مار بر جگرم چون گذاشتی .

خاقانی .


نوش بخشد به مهره مار سنان ۞
مارگیرد باژدهای عنان .

نظامی (هفت پیکر).


خبر ده مرا تا بدانم شمار
که در سلّه مار است یا مهره مار ۞ .

نظامی .


- امثال :
مهره ٔ مار دارد ؛ همه کس او را دوست گیرند. همه کس به معاشرت او گرایند. نظیر: مهرگیاه دارد. (امثال و حکم ). پیش همه کس محبوب است .
- || کنایه از کنیزک . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مرتضی
۱۳۹۸/۰۱/۱۶
0
0

من اشنا دارم


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.