مهل
نویسه گردانی:
MHL
مهل . [ م َ هََ ] (ع مص ) پیش آمدن در خیر و نیکوئی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
محل دین . [ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است به مسافت کمی در مشرق خشت به فارس . (ازفارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شه...
بزرگ محل . [ ب ُ زُ م َ ح َل ل / ح َ ] (ص مرکب ) بزرگ مرتبه . بزرگ مقام . بلندپایه : زهره و مشتری چنان نگرندپایه ٔ قَدرت ای بزرگ محل .سعدی .
شیشه محل . [ شی ش َ / ش ِ م َح َل ل / ح َ ] (اِ مرکب ) کوشک بلور. (ناظم الاطباء).
عالی محل . [ م َ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه او را محل و مقام بالا است . والاجاه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید و خر در وحل .سعدی (بوستان ...
خلاف محل . [ خ ِ / خ َ ف ِ م َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (اصطلاح نجوم ) بودن کوکب نهاری در روز تحت الارض و کوکب لیلی در شب فوق الارض . (ی...
محل زمین . [ ] (اِخ ) از توابع طهران و دارای معدن زعال سنگ است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محل کردن . [ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محل نهادن .محل گذاردن . رجوع به ترکیب محل کردن ذیل محل شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: جایباش jâybâŝ (پارسی نو).**** فانکو آدینات 09163657861