میان
نویسه گردانی:
MYAN
میان . (اِ) مخفف همیان نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). همیان و کیسه ٔ زر. (ناظم الاطباء). همیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی همیان نیز آمده است و آن کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (برهان ). کمر همیان مانند : بیست دینار در میان عباس بود ابوالیسر آن بگشاد و او را اسیر کرد و پیش پیغمبر علیه السلام برد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). قوت و قوتش به آخر آمده درمی چند در میان داشت (گلستان ).
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
میان خوره . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آبی که به درخت یا کشت برای ضرورتی میان دو نوبت دهند. (یادداشت مؤلف ).
میان چاغه . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنواز ناظر بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در21هزارگزی شمال خاوری شوش با 300 تن سکنه . آب آن از...
میان درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 235هزارگزی شمال کلیبر با 273 تن سکنه . آب آن از چشمه ...
میان روزی . (ص نسبی ) نیمروزی . وسط روزی . (از یادداشت لغت نامه ).- خواب میان روزی ؛ خوابی که در وسط روز باشد. خوابیدن در بین روز.
میان رباط. [ رَ ] (اِخ )نام محلی کنار راه تهران و شاهی میان سرچمن و گردنه ٔ عباس آباد در 154هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
میان فراخ . [ ف َ ] (ص مرکب ) که کمرگاه فربه دارد: مجفر؛ اسب میان فراخ . (منتهی الارب ).
میان قالی . (اِ مرکب ) قالی که در وسط اتاق افکنند و بر دو سوی آن ، دو کناره ، و بر سر آن ، سرانداز افکنند. قالی عریض که میان دو کناره زیر سرا...
میان سرای . [ س َ ] (اِ مرکب ) میان سرا.
میان سرون . [ س ُ ] (اِ مرکب ) ردف . کفل . عجز. (بحر الجواهر).
میان سرین . [ س ُ ] (اِ مرکب ) کفل . (یادداشت لغت نامه ). رجوع به میان سرون شود.