اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میان

نویسه گردانی: MYAN
میان . (اِ) مخفف همیان نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). همیان و کیسه ٔ زر. (ناظم الاطباء). همیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی همیان نیز آمده است و آن کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (برهان ). کمر همیان مانند : بیست دینار در میان عباس بود ابوالیسر آن بگشاد و او را اسیر کرد و پیش پیغمبر علیه السلام برد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). قوت و قوتش به آخر آمده درمی چند در میان داشت (گلستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
میان چوقان . (اِخ ) میان چاغه و آن دهی است از دهستان بنواز ناظر بخش شوش شهرستان دزفول . رجوع به میان چاغه شود.
میان جنگل . [ ج َ گ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به جهرم میان بیدک و پوزه ٔ زرچون در 115هزارگزی شیراز. (یادداشت مؤلف ).
شب در میان . [ ش َ دَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) فاصله بودن یک شب میان دو کار که در تکلم با الحاق کلمه ٔ «یک » در اول «یک شب در میان » گفته م...
کلاته میان . [ ک َ ت ِ] (اِخ ) دهی از دهستان کاخک شهرستان گناباد است که 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته میان . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
بروات میان . [ ب َ رَ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان بم . سکنه ٔ آن 800 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، حنا، خرما ...
خرمیان ده . [ خ َ رِ ن ِ دِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از آن کس که به او هر کس کار فرماید. حمارالحاجات . قُعَیِّدالحاجات . (یادداشت ب...
میان بسامد. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) ۞ حرکت رفت و آمد متواتر متوسط. (لغات فرهنگستان ).
میان دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) میان دربند و بالا دربند و زیر دربند، از بلوکات ولایت کرمانشاهان است . حد شمالی : کردستان . شرقی : سنقر. جنوبی : کرم...
میان گووران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری سنندج با 155 تن سکنه . آب آن ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.