اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میان

نویسه گردانی: MYAN
میان . (هندی ، اِ) به لغت هندی لفظ تعظیم است چنانکه در ترکی آقا و در پارسی خواجه گویند و در عربی شیخ و در توران «ایشان » و در کشمیر «جو» مثل احمدجو و علی جو یعنی احمدآقا و علی آقا و لغت اهالی کشمیر لغتی است خاص غیر لغتهای هندی . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). به لغت هندی به معنی بزرگ باشد که در مقابل کوچک است . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
میان محله گفشه . [ م َ ح َل ْ ل َ گ َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش لشت نشای شهرستان رشت ، واقع در 35هزارگزی جنوب باختری بازار لشت نش...
وادی میان آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) یکی از سه جلگه ٔ مهم پارت که بین کوه آلاداغ و جغتای یا جوین قرار دارد. دو جلگه ٔ دیگر وادی مشهد و وادی نیشا...
این آمیخته واژه را می توان بجای واژه های گوناگونی از ریشه ی عربی چون «باطل کردن»، «الغا نمودن»، «لغو کردن» و مانند آن ها بکار برد.
اندر میان کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسیط. (تاج المصادر بیهقی ). واسطه قرار دادن ؛ میانجی کردن : چون معدل این بشنید صلح پیش آورد ...
باریک میان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ل ) لاغرمیان گردیدن . کمرباریک شدن . خَمَص . (منتهی الارب ). ضُمور. (ترجمان القرآن ) (دهار). اضطمار. (تاج ...
میان رودبار بالا. [ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری آمل در طرفین رودخانه ٔ بلده متشکل ...
خرابه ٔ میان رود. [ خ َ ب ِ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل که دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیای...
قصاب کلا میان ده . [ ق َص ْ صا ک َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 12000 گزی جنوب باختری بابل و ...
باریک میان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مركب م ) بیماری یا عارضه ٔ دیگری کسی را کمرباریک و لاغر کردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.