اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میدان

نویسه گردانی: MYDʼN
میدان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد، واقع در 36 هزارگزی جنوب باختری بروجرد با 252 تن سکنه آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چال میدان . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های تهران . نام محله ای معروف در شهر تهران .مؤلف مرآت البلدان ذیل نام چالمیدان نویسد: «......
باغ میدان . [ غ ِ م َ ] (اِخ ) باغی بوده است به شیراز : مدفن شیخ غازی بن عبداﷲ در رباط او در باغچه ای که مشهور است به سه شنبه (الثلاثاء...
باغ میدان . [ غ ِ م َ ] (اِخ ) محلی بحدود سمرقند: در النگ قبله که در نواحی باغ میدان است نزول اجلال واقع شد و در آن حین جمعی کثیر از مرد...
پهن میدان . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) میدانی فراخ و با وسعت . متسع.
ترک میدان . [ ت ُ م َ ] (اِخ ) از کوههای شاهکوه و ساور که 6800 پا بلندی دارد و در 25 میلی چارده و 11 میلی زیارت قرار دارد. (از مازندران رابی...
میدان سرخ . [ م َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری میرجاوه با 100 تن سکنه ....
میدان گرای . [ م َ / م ِ گ َ ] (نف مرکب ) میدان گراینده . آنکه میل به میدان کند. آنکه روی به میدان آرد جنگ آزمایی را. مایل به جنگ و نبرد ...
میدان نمک . [ م ِ ن َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 6هزارگزی جنوب باختری ده شیخ با 200 تن ...
میدان دادن . [ م َ / م ِ دَ ] (مص مرکب ) مجال دادن برای خودنمائی و اظهار وجود و اعمال نیات و اجرای مقاصد. || جای خالی کردن برای کسی از ...
چاله میدان . [ ل َ م ِ ] (اِخ ) نام محله ای در تهران . نام برزنی در تهران . و رجوع به چالمیدان شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.