میر
نویسه گردانی:
MYR
میر. (اِخ )دهی است از دهستان پایین بخش طالقان شهرستان تهران ،واقع در سر راه عمومی طالقان به قزوین و 24هزارگزی باختر شهرک . با 1116 تن جمعیت . آب آن از چشمه و رود شاهرود و راه آن ماشین رو است . سکنه ٔ این ده فقط در تابستان چند ماهی به این آبادی می آیند و در بقیه ٔ ایام سال در شهرهای تهران ، چالوس ، شهسوار، نوشهر و سایرنقاط مازندران به کارگری و کارمندی و کسب مشغولند واکثر در آن شهرها ساکن شده اند و در زمستان بیش از صد نفر در ده نیست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شش میر. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند : کرده از بهر...
سخت میر. [ س َ ] (نف مرکب ) آنکه جانش بدشوار برآید. (آنندراج ) : مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر.نظامی .
شست میر. [ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تیرانداز کامل هنر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرفنامه چ وحید ص 378) : اگر خسرو شست میران بودهم آماج این شست...
ای میر. [ ] (اِخ ) طایفه ای ازطوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 102).
پیش میر. (نف مرکب ) که پیش میرد. که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند : بسوزد دل مادر پیش میرکه باشد جوان مرده و او مانده پیر. نظامی . || پیش...
دیر میر. (نف مرکب ) مقابل زودمیر. گران جان . سخت جان . جان سخت . آنکه به سختی میرد. آنکه زود نمیرد. (یادداشت مؤلف ).
نخل میر. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چارکی بخش لنگه ٔ شهرستان لار، در 92 هزارگزی شمال غربی لنگه در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 351 تن س...
گل میر. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست...
لسه میر. [ ل َ س َ ] (اِ) ۞ مرضی در کرم قز (ابریشم ) که بزرگ شود و نتند و سیاه شود و میرد. قسمی بیماری کرم ابریشم که کرم فالج زده و بی ...
مال میر. (اِخ ) ایذج . ایذه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).از جاهای تاریخی در ناحیه ٔ بختیاری است که در 115 هزارگزی مشرق شوشتر واقع شده است ...