می زدن . [ م َ
/ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب )شراب خوردن . می خواری کردن . باده خوردن
: با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل
خود کیست شحنه چون می با پادشا زنیم .
قاآنی .
ما خیمه به صحرای میامی زده ایم
با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم .
(منسوب به ملک الشعراء بهار).