میسور. [ م َ ] (ع مص ) آسان کردن . (ناظم الاطباء). || آسان شدن ، و در این صورت مصدر است بر وزن مفعول . (منتهی الارب ) (غیاث ). آسان گردیدن . سهل شدن . (یادداشت مؤلف ).آسان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار)
: که چنین دارو چنان ناسور را
هست درخور از پی میسور را.
مولوی .
|| (ص ) آسان شده . (یادداشت مؤلف ). آسان کرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هرچیز آسان و سهل و دستیاب و دسترس . (ناظم الاطباء). آسان . (آنندراج ) (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (زمخشری ). سهل . آنچه آسان باشد. خلاف معسور. ضد معسور. (تاج العروس ).