اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میعة

نویسه گردانی: MYʽ
میعة. [ م َ ع َ ] (ع اِ) شادمانی . || اول رفتار اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اول تک اسب . (مهذب الاسماء). || اول جوانی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اول جوانی و تیزی آن . (یادداشت مؤلف ).
- میعةالنشاط ؛ اول جوانی . (ناظم الاطباء).
|| اول روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عطری است نیک خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از انواع عطر است . این نوع عطر را از آن جهت میعه گویند که تنک وسایل است و او عصاره ٔ درختی است در روم .(از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). || چربشی که از مر تر و تازه می گیرند. (ناظم الاطباء). چربش گیاه مر که به آب اندک کوفته افشرده برآورند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماده سقزی خوشبوی که از درختی در بلاد روم تراوش می کند. (ناظم الاطباء). صمغ درختی است که از روم خیزد. (منتهی الارب ). صمغی است که از درختی به همین نام به روم روان می شود و آن صمغ را بگیرند و بپزند. صافی آن را میعه ٔ سائله وغیرصافی را میعه ٔ یابسه نامند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مفاتیح و ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی شود.
- میعةالسائلة ؛ مصفای میعة. (ماده ٔ سقزی خوشبوی )
- میعةالیابسة ؛ ردی میعه (ماده ٔ سقزی خوشبوی ) (ناظم الاطباء).
|| صمغ درخت سفرجل است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صمغ درخت بهی ، و یا درختی شبیه به درخت بهی . (ناظم الاطباء). || درختی است مانا به درخت سیب و آن را میوه ٔ درشت تر از گردکان و خوراکی است و هسته ٔ آن چرب است که از آن میعه ٔ سائله گیرند. شجره ٔ مریم . شجرة لُبنی ̍ حب الغول عبهر. اصطراک . اصطرک . (بحر الجواهر) ۞ (یادداشت مؤلف ). درختی است شبیه درخت سیب ثمرش سپید و بزرگتر از چهار مغز و می خورند و لب خسته ٔ آن را که چربش است میعه ٔ سائله نامند و پوست آن درخت را میعه ٔ یابسه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
میعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) رفتن اسب وروان شدن و شادمان رفتن آن . (ناظم الاطباء). رفتن اسب . (منتهی الارب ). و رجوع به میع شود. || رفتن چ...
حب میعة. [ ح َب ْ ب ِم َ ع َ ] (اِ مرکب ) حب فلاطن . (قانون ابوعلی سینا).
میعه . [ م َ ع َ ] (ع اِ) ماده ٔ خوشبوی صمغ و سقزی که از یکی از اشجار طایفه ٔ آبنوس اخذ می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به میعة شود.- میعه ٔ سا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
میاح . [ م َی ْ یا ] (ع ص ) میاحة. خرامان مانند رفتار بط رونده . گویند رجل میاح . (ناظم الاطباء). خرامان رونده ، و میاحة مؤنث آن است . (از آنن...
میاه . (ع اِ) ج ِ ماء. (ترجمان القرآن جرجانی ص 85) (منتهی الارب ).آبها. ج ِ ماء که در اصل ماه بود به معنی آب . (غیاث )(آنندراج ). || کنایه ...
میعه ٔ سایله. [ م َ ع َ ] (ع اِ) ماده ٔ خوشبوی صمغ و سقزی که از یکی از اشجار طایفه ٔ آبنوس اخذ می شود. (ناظم الاطباء) آنچه بخودی خود از درخت [ میعة ] ...
عگله میاه . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.