میل کشیدن . [ ک َ
/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دور گردانیدن است . || کور کردن . (از ناظم الاطباء) (برهان ). کور کردن کسی با میل داغ کرده . سَمَل . کور کردن و نابینا ساختن . نابینا کردن . ترکانیدن چشم با میل . (یادداشت مؤلف ). کنایه از کور کردن است . (از انجمن آرا)
: پس از آن به یک هفته میلش کشیدندو به بخارا فرستادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
655).
خس طبع را چه مال دهی و چه تربیت
بی دیده را چه میل کشی و چه توتیا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 4).
روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی
خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید.
خاقانی .
به شمشیر از تو نتوانم که روی دل بگردانم
وگر میلم کشی در چشم میلم همچنان باشد.
سعدی .
در اجرای حکم سیاست بر وی از زبان بریدن و میل کشیدن ، چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخرجان گردد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص
94). || از پیش راندن . (از برهان ) (ناظم الاطباء).