اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میمون

نویسه گردانی: MYMWN
میمون . [ م َ مو ] (ع ص ) مبارک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).ج ، میامین . دارای یمن و برکت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) ۞ (برهان ). بایمن . (فرهنگ نظام ). خجسته . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث ). همایون . (اوبهی ). فرخنده . خجسته . (ناظم الاطباء). خوش شگون . (فرهنگ نظام ). مسعود. فرخ . بامیمنت . بایمن . خنشان . همایون . خرم . باشگون . مقابل مشؤوم :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو به طالع میمون بدو نهادی روی .

شهید بلخی (اشعار پراکنده ص 36).


دیدن او بامداد خلق جهان را
به بود از صدهزار طایر میمون .

فرخی .


آفرین زان مرکب میمون که دیدم بر درش
مرکبی زین کرده و خاره بر و جادوربای .

منوچهری .


گر ایدونی و ایدون است حالت
شبت خوش باد و روزت نیک و میمون .

ناصرخسرو.


پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من از راه پند میمون شد.

ناصرخسرو.


میمون چو همایست بر افلاک و شما باز
چون جغد به ویرانه در اعدای همائید.

ناصرخسرو.


امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد.

مسعودسعد.


صد هزاران سال میمون باد جشن مهرماه
بر شهنشاهی که دارد صد هزاران مهر و ماه .

امیرمعزی (از آنندراج ).


دولت میمون را... فضایل و مناقب بسیار است . (کلیله و دمنه ). طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه ). آن ایام میمون ملک را مدخر شود. (کلیله و دمنه ).
آباد بر آن باره ٔ میمون همایون
خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل .

عبدالواسع جبلی .


نیست جهانم به کار بی درمیمون تو
ور بودم فی المثل عمر در او جاودان .

خاقانی .


گر بپرم بر فلک شاید که میمون طایرم
ور بچربم بر جهان زیبد که والا گوهرم .

خاقانی .


سوده و بوده شمر اشهب میمونش را
سوده قضا در رکاب بوده قدر در عنان .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332).


گر رود بر لفظ میمونت که کردیمش قبول
گاه نظم و نثر حسانی و سحبانی کند.

ظهیر.


پیشانی بر خاک جناب میمون خواهند نهاد. (سندبادنامه ص 11).
چتر میمون همت اعلات
سایه دار سپهر اعظم باد.

؟ (سندبادنامه ص 11).


این پادشاه میمون سیرت همایون سریرت . (سندبادنامه ص 17). منابر به ذکر القاب میمون او بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339).
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و این مجنون بود.

مولوی .


امشبم طالع میمون و بخت همایون بدین بقعه رهبری کرد. (گلستان ).
که را مجال نظر بر جمال میمونت
بدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب .

سعدی (بدایع).


سایه ٔ طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه ٔ میمون همائی بکنیم .

حافظ.


- ابوالمیمون ؛ انگبین . (دهار).
- میمون النقیبه ؛ مبارک پی . (مهذب الاسماء).
- میمون شدن ؛ خجسته شدن . فرخنده شدن . مبارک شدن . خرم و باشگون شدن :
پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من ازراه پند میمون شد.

ناصرخسرو.


|| نیک بخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبخت :
نه در بهشت خلد شود کافر
کان جایگاه مؤمن و میمون است .

ناصرخسرو.


|| خوش آغال . خوش اغور. مقبل . متوفق . || (اِ) نره ٔ مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غلام و بنده . (ناظم الاطباء). نامی بندگان و غلامان ترک را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن هارون بن مخلدبن أبان ، مکنی به ابوالفضل متوفی به سال 297 هَ . ق . وی از اهل بغداد و کاتب و صاحب اخبار و ادی...
میمون . [ م َ مو ] (اِخ )ابن هارون الکاتب . از کاتبان و محدثین است و از اسحاق بن ابراهیم موصلی و تعداد زیادی از محدثین دیگر اخذحدیث کرده اس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
موسی بن میمون ( به زبانهای دیگر (( Mosheh ben Maimon (משה בן מימון)‎, called Moses Maimonides and also known as Mūsā ibn Maymūn (Arabic: موسى بن میمون...
میمون دز. [ م َ دِ ] (اِخ ) یکی از قلاع معتبر اسماعیلیان که در ولایت رودبار (واقع در شمال قزوین ) نزدیک قلعه ٔ الموت واقع بوده و هلاکوخان مغو...
بئر میمون . [ ب ِءْ رِ م َ مو ] (اِخ ) چاهی به مکه منسوب به میمون بن خالد و برخی این میمون را برادر علأبن حضرمی والی بحرین دانسته اند و ...
میمون باز. [ م َ موم ْ /م ِ موم ْ ] (نف مرکب ) آن که معاش او از بازی میمون باشد. (آنندراج ). بازی کننده با میمون و به بازی دارنده او را. کس...
میمون باز. [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 32هزارگزی شمال خاوری کرمانشاهان ...
گل میمون . [ گ ُ ل ِ م َ / م ِ مو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ گلی است که کپسول آن بدو شکاف باز میشود و یکی از گلهای زینتی معمول است . (...
میمون دره . [ م َ مو دَرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 8هزارگزی ابهر با 744 تن سکنه . آب آن از چشمه اس...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
Sorena
۱۳۹۲/۰۲/۱۷ Iran
0
0

Dorood

Ba sepas az tamame zahmatetoon. Ye nazari dashtam ine ke age ye "file" soti bashe ke emkane ino bede ke kalamato goosh kard kheili khoob mishe.

Sepas az shoma.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.