میمون
نویسه گردانی:
MYMWN
میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن جعفر، مکنی به ابوتوبه ، لغوی و نحوی و ادیب بوده است . وی شاگرد ابی الحسن کسائی است و عمروبن سعیدبن سلم از وی کسب ادب کرده است ، وی با اصمعی مباحثاتی نیز داشته است . (از معجم الادباء).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
میمون آباد. [ م َ مو / م ِ مو ] (اِخ ) دهی است از دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در کنار شوسه ٔ سنندج با 200 تن سکنه . آب...
میمون آباد. [ م َ مو / م ِ مو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 40هزارگزی جنوب خاور زرقان با 171 تن سکنه . ...
میمون اختر. [ م َ مو / م ِ مو اَ ت َ ] (ص مرکب ) خوش اقبال . خجسته پی : ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آزوی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ر...
مانکی. ریشه نا معلوم. ممکن است یا از راهب انگلیسی میانه گرفته شده باشد، یا از Moneke آلمانی میانه سفلی، نام پسر مارتین میمون در رینارد روباه وام گرفته...
اصحاب میمون . [اَ ب ِ م َ مو ] (اِخ ) پیروان میمون بن خالد یا میمون بن عمران بودند و میمون نخست از عجارده که گروهی از خوارج بشمار میرفتند پ...
سه میمون خردمند (به ژاپنی: 三猿) میمونهایی klhndk در فرهنگ ژاپنی که با کمک هنرهای تجسمی بیانگر: شَر نبین (see no evil)، شَر نشنو (hear no evil)، و شَر ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.