اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میمون

نویسه گردانی: MYMWN
میمون . [ م َ مو ] (اِخ )ابن محمدبن معتمدبن مکحول ، مکنی به ابوالمعین النسفی ، متوفی به سال 508 هَ . ق . از فضلا است . او راست : کتاب بحرالکلام در توحید و کتاب تبصره ایضاً در توحید.و کتاب التمهید لقواعدالتوحید. (از الاعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن هارون بن مخلدبن أبان ، مکنی به ابوالفضل متوفی به سال 297 هَ . ق . وی از اهل بغداد و کاتب و صاحب اخبار و ادی...
میمون . [ م َ مو ] (اِخ )ابن هارون الکاتب . از کاتبان و محدثین است و از اسحاق بن ابراهیم موصلی و تعداد زیادی از محدثین دیگر اخذحدیث کرده اس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
موسی بن میمون ( به زبانهای دیگر (( Mosheh ben Maimon (משה בן מימון)‎, called Moses Maimonides and also known as Mūsā ibn Maymūn (Arabic: موسى بن میمون...
میمون دز. [ م َ دِ ] (اِخ ) یکی از قلاع معتبر اسماعیلیان که در ولایت رودبار (واقع در شمال قزوین ) نزدیک قلعه ٔ الموت واقع بوده و هلاکوخان مغو...
بئر میمون . [ ب ِءْ رِ م َ مو ] (اِخ ) چاهی به مکه منسوب به میمون بن خالد و برخی این میمون را برادر علأبن حضرمی والی بحرین دانسته اند و ...
میمون باز. [ م َ موم ْ /م ِ موم ْ ] (نف مرکب ) آن که معاش او از بازی میمون باشد. (آنندراج ). بازی کننده با میمون و به بازی دارنده او را. کس...
میمون باز. [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 32هزارگزی شمال خاوری کرمانشاهان ...
گل میمون . [ گ ُ ل ِ م َ / م ِ مو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ گلی است که کپسول آن بدو شکاف باز میشود و یکی از گلهای زینتی معمول است . (...
میمون دره . [ م َ مو دَرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 8هزارگزی ابهر با 744 تن سکنه . آب آن از چشمه اس...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.