نائب مناب . [ ءِ م َ ] (ص مرکب ) جانشین . خلیفه . قائم مقام . (ناظم الاطباء)
: و ما ضامن و صاحب عهد شدیم ازجانب امیرالمؤمنین و عامل او فلان بن فلان و آن کسی که قایم مقام و نائب مناب او باشد. (تاریخ قم ص
152).
بود سنان تو نائب مناب صد فتنه
شود حسام تو قائم مقام صد طوفان .
وحشی .
ماه او نائب مناب آفتاب
انجمش قائم مقام ماهتاب .
صهبا.
رجوع به نائب و نایب شود.