نابایست . [ ی ِ ] (ص مرکب ) نالایق . نامناسب . (ناظم الاطباء). که بایسته نیست . که سزاوار نیست . که درخور نیست : جَبْه ْ؛ نابایست آوردن بر کسی . (از منتهی الارب ). || غیرضروری . لاضروری . (یادداشت مؤلف ). آنچه نباید. که لازم و ضروری نیست . نابجا: تفریط؛ دور کردن نابایست از کسی . امصال ؛ تباه کردن و به نابایست خرج کردن مال را. غضب مُطِر؛ خشم ناجایگاه . خشم نابایست . (منتهی الارب ). || حرام . (منتهی الارب ). غیر جایز. خلاف شرع . ناروا. (ناظم الاطباء): طَلخَثَة؛ به امر نابایست آلودن . (منتهی الارب )
: و خدای را بر معصیت و نابایست نخوانی تا هلاک شوی . (ترجمه ٔ طبری ). منزه داری این اندامها را از فجور و ناشایست و نابایست . (قابوسنامه ). || مکروه . (منتهی الارب ): وَذء؛ سخن نابایست و مکروه . (منتهی الارب ). نادلپسند
: ز آن عمامه ٔزفت نابایست او
ماند یک گز کهنه اندردست او.
مولوی .
|| (اِ مرکب ) کراهت . ناخوشایندی . نادلپسندی . خلاف میل . بدون میل
: و طعام اگر چه آرزو نباشد بر نابایست اندکی بباید خورد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).