ناپسند آمدن . [ پ َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پسند نیامدن . پسند نکردن . زشت شمردن . نکوهیده داشتن . روا نداشتن . مکروه دانستن . منکر داشتن . نپسندیدن
: ناپسند آمد اهل بینش را
کشتن آن صنع آفرینش را.
نظامی .
چو بد ناپسند آیدت خود مکن
پس آنگه به همسایه گو بد مکن .
سعدی .
ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. (گلستان ).
چه خصلت ز من ناپسند آمدت .
سعدی .
-
ناپسند نیامدن ؛ قبول کردن . پسندیدن
: ز مریم نیاطوس پذرفت پند
نیامدش گفتار او ناپسند.
فردوسی .