ناخن انداختن . [ خ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ناخن رساندن بر ساز و امثال آن . پنجه بر تار و رباب و چنگ زدن
: ذره و خورشید گر در رقص آید دور نیست
ناخن مضراب بر تار رباب انداختیم .
ابونصرنصیرای بدخشانی (از آنندراج ).
|| ناخن گرفتن . به ضرب چوب ناخن دست و پای کسی را انداختن . رجوع به ناخن گرفتن شود.