ناخن فروکردن . [ خ ُ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تأثیر کردن در مزاج
: کند نغمه مستانه ناخن فرو
که چون باد پیچد صدا در کدو.
ظهوری (از آنندراج ).
-
ناخن در جگر فروکردن . رجوع به ناخن در جگر شکستن شود
: فرو کرده ای ناخنی در جگر
نباشد چرا دیده گلبرگ تر؟
ظهوری (از آنندراج ).