ناخنک زدن . [ خ ُ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به هر دو ناخن گرفتن و زور کردن . (فرهنگ نظام ). به هر دو ناخن چیزی را به زور گرفتن . (آنندراج ). || مقداری قلیل از چیزی را بی حقی خوردن یا برداشتن . (یادداشت مؤلف ). الواط و اجلاف چون از سر دکان بقال و غیره گذر کنند یک چیزی از دکان بدو انگشت بردارند و دردهن گذارند و سر خود گیرند و این عمل را ناخنک زدن و آن جماعت را ناخنکی گویند. (آنندراج )
: به تنگ شکرت از بس که ناخنک زده است
نمانده است در انگشت نیشکر ناخن .
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
خم ز پشت خمیده دزدیدی
غم ز دل ، نم ز دیده دزدیدی .
ناخنک بر سفال و سنگ زدی ...
سنائی (سیرالعباد).
-
امثال :
با دکانی که معامله نداری ناخنک مزن .
دکان مال تو اما ناخنک مزن .