ناذر
نویسه گردانی:
NAḎR
ناذر. [ ذِ ] (اِخ ) از نامهای مکه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ناذر. [ ذِ ] (ع ص ) نذرکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). آنکه نذری منعقد کرده است . || فلان ناذر الی بعینه ؛ اذا شد النظر ال...
ناضر. [ ض ِ ] (ع ص ) روی تازه و باآب و نیکو. (منتهی الارب ). روی تازه ٔ با رونق و بهجت . (ناظم الاطباء). حسن . (اقرب الموارد) (المنجد):وجه نا...
ناظر. [ ظِ ] (ع ص ، اِ) نظرکننده . (فرهنگ نظام ). نگرنده . (مهذب الاسماء). نگرنده . نگاه کننده . (ناظم الاطباء). نگران . که می نگرد. تماشاگر : تا...
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
جاگرَت jãgrat (سنسکریت؛ جاگر= نظارت + «اَت»)
آخژاک ãxžãk، آخژَت ãxžat، آخژار ãxžãr (آخژ از اوستایی: آخش= نظارت...
ناظر خاص . [ ظِ رِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه تولیت او از طرف واقف معین و مقررشده است . آنکه بر دخل و خرج موقوفه ای نظارت دارد.
ناظر خرج . [ ظِ رِ خ َ / ظِ خ َ] (اِ مرکب ) ناظر هزینه . رجوع به ناظر هزینه شود.
ناظر شدن . [ ظِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . نظر کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ناظر شود.
ناظر عام . [ ظِ رِ عام م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم یا قائم مقام او که در صورت عدم تعیین ناظر خاص از طرف واقف به عنوان منصب ولایت ...
ناظر بستی . [ ظِ ب ِ] (اِخ ) شیخ زین العابدین بستی از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در مجمعالفصحا سه هزار بیت دیوان داشته و به س...
ابن ناظر. [ اِ ن ُ ظِ ] (اِخ ) رجوع به ابن ابی الاحوص شود.