اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناز کشیدن

نویسه گردانی: NAZ KŠYDN
ناز کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نازبردن . تحمل ناز کردن . رجوع به ناز شود :
مستان کشند ناز زن قحبه
نی مردمان عاقل هشیارش .

ناصرخسرو.


چندین غم تو خوردم و ناز تو کشیدم
از عشق من و ناز خود آگاه نئی نوز.

سوزنی .


به جور از نیکوان نتوان بریدن
بباید ناز معشوقان کشیدن .

نظامی .


گر جور کسی بریم باری جورت
ور ناز کسی کشیم باری نازت .

سعدی .


نازت بکشم که نازک اندامی
بارت ببرم که نازپروردی .

سعدی .


گر جور همی بری هم از ساغر بر
ور ناز همی کشی هم از ساغر کش .

رفیع لنبانی .


گر ناز کشی ز یار سهل است
گر یار اهل است کار سهل است .

اوحدی کازرونی .


چون دشمن و دوست مظهر ذات تواند
ازبهر تو می کشیم ناز همه کس .

اسدکاشی .


دو چشم مست تو خوش می کشند ناز از هم
نمی کنند دو بدمست احتراز از هم .

صبوحی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.