اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناسزاوار مرد

نویسه گردانی: NASZʼWʼR MRD
ناسزاوار مرد. [ س َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نااهل . نالایق :
ز خوبی نگه کن که پیران چه کرد
بر آن بیوفا ناسزاوار مرد.

فردوسی .


نه غیبت کن آن ناسزاوار مرد
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.