اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نافرجام

نویسه گردانی: NAFRJAM
نافرجام . [ ف َ ] (ص مرکب ) ناتمام . (ناظم الاطباء). که فرجام ندارد. بی فرجام . بی پایان . که او را انتهائی نبود. تمام ناشده . به اتمام نارسیده . ابتر. اتمام نایافته . || بدعاقبت . (ناظم الاطباء). کسی که نکوئی آخر کار نداشته باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نحس . مشؤوم . (از منتهی الارب ). بی سرانجام : حوس ؛ مرد نافرجام و شوم داشته شده . (منتهی الارب ) :
این دو چیزم بر گناه انگیختند
بخت نافرجام و عقل ناتمام .

سعدی .


از بس که سیاه بخت و نافرجامم
در خواب ندیده روز هرگز شامم .

محتشم کاشانی .


|| بی اثر. ناکارساز. ناکارگر. بی نتیجه . بیهوده . بی فایده . (ناظم الاطباء). لغو.(ترجمان القران ) (دهار): اللغو و اللغا؛ سخن نافرجام . (السامی فی الاسامی ). التهجیل ؛ سخن نافرجام شنوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) :
هیچ دانی که چیست دخل حرام
یا کدامست خرج نافرجام .

سعدی .


|| عمل قبیح و خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نافرجام گو. [ ف َ ] (نف مرکب ) که لغو گوید. که بیهوده گوید. که سخن لغو ادا کند : طلب کردند نافرجام گوئی گره پیشانئی آژنگ روئی .نظامی .
نافرجام گوئی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل نافرجام گو. بیهوده گویی . رجوع به نافرجام گو شود.
نافرجام گفتن . [ ف َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) لغو گفتن . (دهار). فحش گفتن . (از معجم اللغة). رفث . لاغیه .لغی . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). ق...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.