ناک ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه ناک فروشد. آنکه مشک مغشوش دهد
: مشک و پشکت یکی است تا تو همی
ناک ده را ندانی از عطار.
سنائی .
کز برای نام داند مرد دنیا علم دین
وز برای دام دارد ناک ده مشک تتار.
سنائی .
به شام ناک ده و آفتاب راه نشین
به صبح آینه کردار و ماه مارافسا.
مجیر بیلقانی .
ناک دهان صبا و شمال به بوی فوحات هوایش نافه ٔ ازاهیر شکافته . (مرزبان نامه ). رجوع به ناک شود.