اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناکس

نویسه گردانی: NAKS
ناکس . [ ک ِ ] (ع ص ) سر فروفکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه سر از خواری فروافکند. (از معجم متن اللغة). الرجل المطاطی ٔ رأسه . (اقرب الموارد) (المنجد). نگونسار. (غیاث اللغات ). ج ، نواکس ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ناکس . [ ک َ ] (ص مرکب ) بدسرشت . فرومایه . کمینه . دون . پست . خوار. ذلیل . (از ناظم الاطباء). دنی . (دهار) (منتهی الارب ). خسیس . (زمخشری ) (دهار...
ناکس . (اِخ ) ۞ جان . کشیش و مصلح دینی و مورخ بزرگ اسکاتلندی است . وی طرفدار تجدد مذهبی بود و او را با کالون مباحثاتی بوده است . تولد وی ...
ناکس ویل . (اِخ ) ۞ شهری است در قسمت شرقی ایالت تنسی ایالات متحده ٔ امریکا. جمعیت آن 124700 تن است .
ناکس پرور. [ ک َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) سفله پرور. سفله نواز. دون پرور.
ناکس برآور. [ ک َب َ وَ ] (نف مرکب ) ناکس پرور. سفله پرور : آتش اندر خزینه خانه ٔ دل چرخ ناکس برآور اندازد.خاقانی .
هستی ناکس . [ هََ ی ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عمر فانی و ناپایدار و کوتاه . (ناظم الاطباء).
ناکص . [ ک ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نکص است . ۞ || ناکص الجد؛ ناقص الحظ. (معجم متن اللغة). یقال : فلان حظه ناقص و جده ناکص . (اقرب الموارد)...
ناکث . [ ک ِ ] (ع ص ) شکننده ٔ عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). شکننده ٔ عهد. (از اقرب الموارد). نکاث . (معجم متن اللغة). پیمان شکن . عهدشکن . || ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.