نام و کام . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نامداری و کامروائی
: ز گیتی بر او نام و کام اندکی است
ورا مرگ با زندگانی یکی است .
فردوسی .
ز قیصر پدر مادر شیرنام
که پاینده باد ابراو نام و کام .
فردوسی .
کجا آنکه بر کوه بودش کنام
بریده ز آرام و از کام و نام .
فردوسی .
هر ساعتی بشارت دادی مرا خرد
کاین حله مر ترا برساند به نام و کام .
فرخی .