نام و نان . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جاه و مال . مکنت و ثروت
: ای من ز دولت تو شده مردم
وز جاه تو رسیده به نام و نان .
فرخی .
همه جهان ز پی نام و نان دوند همی
ز خدمت تو همی نام حاصل آمد و نان .
فرخی .
نام و نان است مراد همه خلق از همه شغل .
ازرقی .
بحرکفا از کرم در همه عالم توئی
کاهل هنر را ز تست قاعده ٔ نام و نان .
خاقانی .
آسمان گرید بر آنان کز درش برگشته اند
پیش غیری جان به طمع نام و نان افشانده اند.
خاقانی .