نامه بر. [ م َ
/ م ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه مکتوب می برد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء)
: دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما
گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل .
ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول .
سعدی .
آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست
آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست .
حافظ.
-
مرغ نامه بر ؛ کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء)
: بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست
مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند.
مشفقی .
شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است .
صائب .
چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم
نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم .
عذری بیگدلی .