نأل
نویسه گردانی:
NAL
نأل . [ ن َءْل ْ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشی . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || رفتن بر فشاری که گوئی بر پشت بار دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جستن کردن و سر خود را به بالا حرکت دادن . (ناظم الاطباء). نئیل . نألان . (المنجد). || جنبان رفتن . (از منتهی الارب ). اهتزاز در مشی . (از اقرب الموارد). نأل نألاً الفرس او الضبع؛ اهتز فی مشیه . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). نئیل . نألان . (المنجد). || رشک بردن و بد خواستن . (از منتهی الارب ). حسد بردن . (از اقرب الموارد). نئیل . نألان . (المنجد). حسد. (معجم متن اللغة). || سزاوار بودن . ینبغی . (ازاقرب الموارد) (معجم متن اللغة). عرب نأل را بمعنی و بجای ینبغی استعمال کند و گوید: نأل أن تفعل کذا؛ یعنی سزاوار است که چنان کنی . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
نعل کنان . [ ن َ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
نعل زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نعل بستن . نعل کوبیدن . نعل کوفتن . نعل کردن . نعل را بر سم ستور استوار کردن : چون برآری تازیانه بگسلد ز...
نعل پاره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکسته نعل . (یادداشت مؤلف ). نعل کهنه و فرسوده . نعلی که به علت کهنگی و فرسودگی از سم ستور افتاده با...
نعل بسته . [ ن َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعل زده .(برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اسپ ساخته و آراسته و مهیای سواری . مکمل یراق . رجوع ...
نادیده نعل .[ دی دَ / دِ ن َ ] (ص مرکب ) بی نعل . کره ای که آن را نعل نکرده باشند و نوزاده باشد. (از ناظم الاطباء).
زرین نعل . [ زَرْ ری ن َ ] (ص مرکب ) که نعلش از زر ساخته باشد : چه عجب کآفتاب زرین نعل کوه را سنگ داد و کان را لعل .نظامی .
چشمه نعل . [ چ َ م َ ن َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان سیرجان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 246).
نعل بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نعل کردن ستور. (ناظم الاطباء). با میخ نعل را به کف سم ستور استوار کردن . (یادداشت مؤلف ). نعل زدن ....
نعل کندر. [ ن َ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
نعل کهنه . [ ن َ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نعل پاره . نعل فرسوده . || کنایه از چیز بی قدر و قیمت و بی ارزش و نابکار است . رجوع به نعل پاره...