اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نأل

نویسه گردانی: NAL
نأل . [ ن َءْل ْ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشی . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || رفتن بر فشاری که گوئی بر پشت بار دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جستن کردن و سر خود را به بالا حرکت دادن . (ناظم الاطباء). نئیل . نألان . (المنجد). || جنبان رفتن . (از منتهی الارب ). اهتزاز در مشی . (از اقرب الموارد). نأل نألاً الفرس او الضبع؛ اهتز فی مشیه . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). نئیل . نألان . (المنجد). || رشک بردن و بد خواستن . (از منتهی الارب ). حسد بردن . (از اقرب الموارد). نئیل . نألان . (المنجد). حسد. (معجم متن اللغة). || سزاوار بودن . ینبغی . (ازاقرب الموارد) (معجم متن اللغة). عرب نأل را بمعنی و بجای ینبغی استعمال کند و گوید: نأل أن تفعل کذا؛ یعنی سزاوار است که چنان کنی . (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۹ ثانیه
نعل فکندن . [ ن َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعل ریختن . نعل افکندن . رجوع به نعل افکندن شود : در کوکبه ٔ رخ تو چون ماه صد نعل فکنده آسم...
نعل کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعل بستن . نعل کوبیدن . نعل را بر سم ستور استوار ساختن . نعل زدن .- خر کریم را نعل کردن ؛ رشوه دادن . ...
نَعلِ دَرگاه به قطعه چوب یا تیرکی (فلزی) گفته می‌شود که در قسمت فوقانی پنجره گذاشته می‌شود و وظیفه آن تحمل بار آجر و سایر اجزا فوقانی می‌باشد.[۱] نعل ...
نَعلِ دَرگاه به قطعه چوب یا تیرکی (فلزی) گفته می‌شود که در قسمت فوقانی پنجره گذاشته می‌شود و وظیفه آن تحمل بار آجر و سایر اجزا فوقانی می‌باشد.[۱] نعل ...
نعل زرین . [ ن َ ل ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعلی که از طلا ساخته باشند.- نعل زرین بر اسب زدن ؛ کنایه از کمال نمودن . (آنندراج ...
نعل زنگی . [ ن َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نعل شام . کنایه از ماه است . (آنندراج ) : که چون شاه چین زین بر ابرش نهادفلک نعل زنگی ...
نعل موزه . [ ن َ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نعل آهنی که بر موزه بندند. (آنندراج ).
نعل وارون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کاری که مردم بدان پی نبرند. (انجمن آرا). وسیله ٔ فریب دادن و گمراه ساختن . نعل وا...
نعل واژون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل وارونه . نعل واژگون : گر مه عید نماید فلکت شاد مشوکه غرضهاست درین نعل که واژون زده ا...
نعل معکوس . [ ن َ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل واژگون . نعل وارونه . رجوع به نعل وارونه شود : این نسوزد و آن بسوزد ای عجب نعل معک...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.