اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نبات

نویسه گردانی: NBAT
نبات . [ ن َ ] (اِ) اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آن را مصری گوید. (غیاث اللغات ). شکر تبدیل شده به بلورمانند که الفاظ دیگرش قند مکرر و فانیذ است ۞ . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از تازی ، شکر مصفای بلوری شده که پرویز نیز گویند (ناظم الاطباء). شکر پخته ٔ رنگ بگشته ٔمتبلورشده . (یادداشت مؤلف ). ۞ شکر طبرزد : و عمال را بفرمود تا نی شکر بکارند به عمل گاه آمل که سال بیست وپنجهزار من ... قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی . (تاریخ طبرستان ).
سرخ گلی سبزتر از نیشکر
خشک نباتی همه جلاب ِ تر.

نظامی .


تو را رخ چون گل و لب چون نبات است
غلط گفتم لبت آب حیات است .

نظامی .


وقتی به قهر گوی که صد کوزه ٔ نبات
گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی .

سعدی .


بر کوزه ٔ آب نِه دهان را
بردار که کوزه ٔ نبات است .

سعدی .


این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نیستی که نیشکری .

سعدی .


راست زهری است شکّرین انجام
کج نباتی که تلخ شد زو کام .

اوحدی .


گفتم که لبت گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت گفت زهی حب نبات .

حافظ.


بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات
قالبی امروز می سازد که فردا بشکند.

؟ (از آنندراج ).


- امثال :
خر چه داند بهای قند و نبات ؟
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نبات . [ ن َ ] (ع اِ) گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). روئیدنی ، که لفظ دیگرش گیاه است . (فرهنگ نظام ). رستنی ....
نبات داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نباتی که در آب ِ جوشیده و داغ حل کنند یا نباتی که در آب ِ جوشان اندازند و علاج نفخ دل درد را به مریض خورانند...
نبات ریز. [ ن َ ] (نف مرکب ) آنکه نبات سازد. که از شکر نبات سازد. قناد.
نبات شکر. [ ن َ ش َ / ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) شکر مصفای بلوری شده . (ناظم الاطباء).
حب نبات . [ ح َب ْ ب ِ ن َ ] (اِ مرکب ) خوبروی جمیل . ملیح . || انگور شیرین . || هندوانه ٔ شیرین .
آب نبات . [ ب ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی حلوا و شیرینی : چه شیوه میکندآب نبات با دل ماکه بر طبقچه ٔ شمشاد و کاسه ٔ حلبی است .بسح...
خرده نبات . [ خ ُ دَ / دِ ن َ ] (اِ مرکب ) قطعات ریز نبات . قطعات کوچک نبات . قطعات شکسته ٔ نبات . گرد نبات .- خرده نبات جویدن ؛ بکنایه حرف ب...
شاخ نبات . [ خ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه بصورت شاخ در کوزه های نبات بر رشته ها بسته شود. (غیاث اللغات ). شاخه هایی از نبات متبل...
شاخ نبات . [ خ ِ ن َ ] (اِخ ) نام افسانه ای معشوقه ٔ خواجه ٔ شیراز. (آنندراج ).
نبات شناس . [ ن َ ش ِ ] (نف مرکب ) رجوع به گیاه شناس شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.